secret

ساخت وبلاگ
secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 344 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

Happy Birthday Thailand comment

کوچه باغ دیگر برای ما کوچک است....

http://ts1.mm.bing.net/images/thumbnail.aspx?q=1505275094528&id=75ce76274d6dcac98165a3431862fa7d

خالی از بغض همیشه

پرم از ستاره امشب

اگه خوابم ، اگه بیدار ، با منی دوباره امشب

شب برگشتن آینه

شب نو کردن تن پوش

شب بوسیدن ماه و شب واکردن آغوش

شب پیدا شدن تو

شب تکرار ستاره

باز قدم زدی تو خونه

همه جا بوی تو داره

خالی از بغض همیشه

پرم امشب از ستاره .........

تولدت ستاره بارون

Happy Birthday Thailand comment

http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/11/3/60243_119.jpg

.... قرار بعدی ما روی اقیانوس

ای ستاره که در شب ظلمان ،
شش بهمن..در آسمان جهان ،
بدرخشیدی و شدی تابان ،
زادروزت بسی مبارکمان!

لبخندچشمکقلبهوراگلگل

الهه ملک محمدی

http://www.abdek.com/hi5-Idea/happybirthday/200.gif

پ.ن:محمد مثل همیشه شیش ماهه بدنیا اومد زبان تولدت مبارک ستاره من بغل

http://www.abdek.com/hi5-Idea/happybirthday/103.gif

کامنت اینجا

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 344 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

"به نام خدا"

اصفهانم خلاصه شد توی

قطره های زلال بارانم

تا شبیه خودم شود روزی

مثل شبهای خوب تهرانم

زنده رود همیشه دریایی

از کنارت فقط گذر کردم

پای پلهای خسته ات بودن

حسی از جنس برج میلادم

توی خواب پری شبم دیدم

اصفهانم مرا صدا کرده

ترش و شیرین آن زمان انگار

نیمی از خاطرات من برده

می رسد روزی از همین روزها

روی خواجو قدم زدن شبها

زنده رودم بغل کنم یاد -

الغدیر شکسته و تنها

توی میدانی از شلوغی ها

لای دفتر نوشته ام این را

مثل پوستر ، شبیه نقاشی

حس نوستالژیای پایین را :

اصفهانم از قم شروع می شود ...

با یک انتظار یک ساعته

در میدان هفتاد و دو تن

برای پیوستن به همسفری از جنس خاطره .

ساعت که به سه و نیم نزدیک می شود

ذره ذره پازل قطعات از نگاهم رد می شوند

تا رسیدن به ترمینال

و پایان دادن به انتظار یک دوست ...

اولین تصویری که برایم خلق شد

زنده رودی بود که آن روزها شبیه مرده ای بود که نفسهایش را حس می کردی

ولی در کنار اقیانوس محبت بارانی ها

و چشم دوختن به سیخ های جوجه کباب

گرمای هوا همچون شن های کنار ساحل

لذت بخش بود ...

شهر خاطراتم

زمانی شعر می شود

که شاعرانه ی اصفهانم باغی از جنس غدیر شد

و چلک چلک ؛ پلکهایم

تصاویری از جنس دوست داشتن را

در خاطراتم ثبت می کنند

تا انجمنی به نام وحدت ...

از خداحافظی ها و شبها و آشش که بگذریم

فصل اول اصفهانم

در دروازه های تهران پایان می یابد ...

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 327 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

داشتم فکر می کردم بهمن چرا انقدر خلوته! بخاطر سرما کسی حوصله متولد شدن نداره آیا؟ حداقل این به دنیا اومدن ها بهانه ای میشد برای با هم بودن . یادم اومد دو تا تولد و بدون پست پشت سر گذاشتیم . همای عزیز که خاطراتم با اسمش و بهانه شدنش برای یک دوستی شروع تا جاری شدن تو گرمای نفس و عشق و صداش با واسطه و بی واسطه یواشکی وارد شد و با موندگار شدنش هنوز ادامه داره.

تولدش مبارک

دومی که دقیقن نمی دونم کمالی به تولد رسید یا تولدی به کمال رسید! قدم نو رسیده ای در خانواده پر مهرمون . اما خیلی رمق تبریک 22 بهمن و ندارم. یادمه اینجوری نبودم. کاش درست بشم... تولدت مبارک

یادم نمیاد چرا اومدم حتمن حرف هایی برای گفتن داشتم که گمشون کردم

سوال

نخیر، اصل مطلب یادم نمیاد! حالا خیلی هم بد نشد شاید لازم بود و تا اینجاش لازم بود!

راستی امروز تولد فروغ فرخزاد بود جای خالی ت پـُر ....

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 326 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

"به نام خدا"

خواستم بنویسم ؛ خسته ام ...
خسته از تمام خستگی هایی که این سالها به دوش کشیده ام
و تای کمرم را صبح به صبح اتو زده ام
تا چروکیم به چشم نزند


این روزها عشق را که با مداد می نویسند
نتیجه اش می شود کثیفی کاغذ پاک شده ی دل
که مدام پاک می شود و از نو چیزی روی آن را سیاه می کند ...
سیاه ؟!! ... نه ؛ شاید سفید .
اصلن نمیدانم . تو بخوانش رنگ عشق های امروزی ...
عشق نه . مقدس تر از این حرفهاست . تو بخوانش چیز ... بخوانش روزمرگی


همین دوست داشتن هایی که معلم اول دبستان هر روز برایمان سرمشق می کرد .
سرمشق هر روزمان عشق بود . امید بود و دوست داشتن .
مثلن هر کدام را صد بار بنویس . بینشان هم با مداد قرمز خط فاصله بذار تا قشنگتر بشوند .
...
آنقدر این سرمشق ها را می نویسی تا تئوری دوست داشتن را حفظ می شوی .
همیشه تئوری ها خیلی راحت ترند . چون فقط باید حفظش کنی .


خب . حالا موقع عمل است . ده سال ، بیست سال ، ان سال بعد از همه ی این سرمشق ها . تا می آیی تئوری ها را عملی کنی میبنی رنگ و بوی سرمشق های امروزی با ده سال پیشت فرق کرده . دوست داشتن های کودکیی که بعد از گذر بیست سال تازه تئوریش را یاد می گیری دیگر بدرد این روزهایت نمی خورد . باید دوباره کسی پیدا شود و دوست داشتنی ها را برایت سرمشق کند . باید دوباره با مداد قرمزبینشان خط فاصله بذاری تا قشنگ تر شوند . باید دوباره ده سال ، بیست سال ، ان سالی صبر کنی تا تئوری های جدید را یاد بگیری .
و شاید ان سال بعد دوباره رنگ و بو عوض کند تئوری های بروز شده ات .


برای همین هاست که می گویم خسته ام ...
خسته از تئوری های تاریخ مصرف دار که تاریخ انقضاشان درست همان روزیست که باید مصرفش کنی .

اللهم انی اسئلک الامان . امان از این خستگی هایی که دیگر دارد خسته کننده می شود .
مثل یک ظرف در بسته که وقتی پر می شود و دیگر گنجایش ندارد یکهو منفجر می شود . بدون اینکه ترک بخورد یا آلارمی ،‌ چیزی به صدا در بیاید که خطــــــــــــر ... که حواستان جمع باشد ؛ انفجار نزدیک است .


بخواهم بنویسم تا صبح باید بخوانیدم .
فقط خواستم بگویم که حال این روزهایم خوب است .
خوب از ثانیه های خسته کننده
که تپش نفسهایم را هر لحظه کند تر می کند
که شاید لحظه ی انفجار نزدیک است ...


آمینت را قورت نده پسر . دست که به دور حلقه ی زنجیر تقدیر می اندازی
حرارت سرمایش دستانت را منجمد می کند .
دیگر گره ش باز نمی شود و با هر تلاش سخت تر به دور گلویت می پیچد .
آمینت را فریاد کن ...

بی ربط نوشت:

* دیروز بیست و پنجم بود . یک ماه پیش دقیقن بیست و پنجم ماه بود که تو الهه ی شعر کمک خواسته بودم .فقط برای موندگاری . فقط برای خالی نبودن عریضه . عریضه ای که اونقدرا عریض نبود که کسی حتی برای دلخوش کنکی های کودکانه ام گولم بزنه . و امروز تاریخ انتقضای اون پست بود .

*ببخشید که زنجیره ی پستای تولد رو خراب کردم



secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 321 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

پرده، پرده آخر بود. رستم، سر سهراب را گرفته بود روى زانویش. از پهلوى رستم خون ریخته بود روى زمین. آبِ سر شاخه بید، ریخت رو شانه زاغى. زاغى به افق نگاه کرد که مثل صورت سیلى خورده، اول سرخ شد و بعد کبود کبود. حبیب دستمال را پیچید دور لامپِ زیر چفته‏هاى مو و لامپ را شل کرد تا خاموشش کند و گفت: secret...

ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 370 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

الههگل

هر جا برود شور و نشاطی داردرویا
یک چهره ی خوشگل و نباتی داردماچ
من گشته ام و نبوده ، پس نیست ... نگرد!من نبودم
آن معرفتی که قلب فاطی دارد بغل

علےگل

غزل برای نگاهت دوباره جاری شد
و بیت ها همگی شعر انفجاری شد

تمام ثانیه ها غرق بودنت بودند ...
که فعل "آمدن" این بار ابتکاری شد -
برای بودن چشمت کنار ثانیه هام
و گونه ی من از این واژه ها اناری شد
...
خبر رسیده به این واژه ها که می آیی
زمین برای طلوع گلت بهاری شد
همیشه گفته ام این را : کم است ابیاتم
ولی برای مرور تو یادگاری شد
سرودن از تو برایم همیشه می ماند
برای شعر من این بار افتخاری شد

گل تولدت مبارک باشه فاطمه جان . خیلییییییییییی گل

Happy Birthday Thailand comment

گلی

سال هزار و سیصد و هفتاد و چار بود
فاطی رسید شب به جهان ... جیغ می کشید
انگار روح گرم خدا در وجود او ...
روی هزار غصه و غم تیغ می کشید

با پا گذاشتن به جهان عاشقش شدند
هالوچه ها که هیچ ، تمام جهانیان
از دوری اش خدای جهان بغض می کند
باران دوباره می رسد از سوی آسمان

این شاخه گل که اوج غزل های حافظ است
با دست های سبز خدا باز می شود
آنقدر مهربانی او بی نظیر است
دارد تمام زندگی اش راز می شود

حالا تمام دلخوشی ام جمع می شود
در دختری که عمق وجودش فرشته است
دنیا که خوب تا نکرد با دلم ولی
او شوق زنده بودن من بوده است و هست

Happy Birthday Thailand comment

بچهگل

آبجیم،
بازم تولدت مبارکماچبغل

هوای شهر پر از ابرهای سرد و سیاه
و بی مقدمه لبخند محو می شود و ...
ولی صدای قدم های عشق می آید
شکوه و شوکت اسفند محو می شود و...

اگرچه توی قفس سالهاست خاموشم
سکوت شیشه ای سرد را تو می شکنی
قلم به دست، تو را می سرایم... اما نه
تو شاعرانه تر از واژه های ذهن منی

تو شاعرانه تر از عشق، گل، بهار، غزل
تو عاشقانه تر از وصف ماه و خورشیدی
تمام شهر دلم خشک و سرد و بی روح است
تو با تمام وجودت به شهر تابیدی
‏.
‏.
‏.
نمی شود که برای تو شعر بنویسم
مگر نوشتن احوال و خاطراتی را
درون کوزه شراب تو جا نشد هرگز
چگونه شعر کنم چشم های فاطی را؟

تولدت مبارکـ

حالا چرا شاهمرادیابرواماممرادباشنیشخند

پ،ن: امان از دم عیدی که اصلن حسش نیست !

پ،ن همیشگی دوستون دارم زیااااااااااد قلب

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 330 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 376 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

فرهادی متشکریمهورا

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 355 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44

داری طلاق می دهی ام از گذشته ات

سهمی نمانده از تو برایم ، بفهم،مرد!

حالا نفس دوباره مرا کم می آورد

من مانده ام و آینه ای با هزار درد

با حکم جلب آمده ام ذرب قلب تو

حالا که سهمم از دل تو توجهی ست

هر روز پشت پنجره ها گریه می کند

این دختری که بعد تو از زندگی تهی ست

آنقدر قرص ها به لبم خورده اند که

هی شعرهای خط زده بالا می آورم

هی زل زدم به بیوگی چشم هام و حال

دیگر سکوت آینه هم کرده باورم

دلگیرم از خدا که تو را پس گرفته است

حالا چطور پیش دلش بندگی کنم

از حال میروم که زمانم بایستد

دیگر نمی شود که تو را زندگی کنم *

باید به جبر رفتنت ایمان بیاورم

عادت کنم به بودن در بین گرگ ها

آخر تمام میشود این روزهای تلخ

چون انتهای قصه ی مادربزرگ ها

[همچون کلاغ ها که به مقصد نمی رسند]

*- الهام گرفتمش از این بیت الهه ملک محمدی: "باید متاسفانه تو را زندگی کنم "

پ.ن: دلم تنگ شده بود برا آپ تو هالوچه ها لبخند

ی

secret...
ما را در سایت secret دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza 18ta بازدید : 329 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت: 4:44